21 ماهگی گل پسرم ماهان
..گل پسر مامان تو اینروزای سردزمستون که چنبارم سرماخورده و اذیت شده خداروشکر از شیطنت
نفسی چیزی کم نشده و همچنان این داستان شیطنتای ما ادامه داره و بدجور مامان و سرگرم میکنه
از وقتایی که دست مامان و میگیره میبره اتاقش و میگه مامااااااااان داااارت بادی(کارت بازی)..یا در در و
علیدا (علیسا) و تازکییا امیر هم اضافه شده که اسمشم کامل و واضح درست میگه مامان امییییییر...
.فدای زبون شیرینت بشم که هنوز س و ش و چنتا کلمه دیگه رو نمیتونی خوب تلفظ کنی و خیلی بامزه
میگی وقتی میگم بگو سلام صببخیر میگی دلام دوبحییی...میگم بگو سیما میگی دیماااااااااگل پسر مامان
دیگه طوطی شده بیشتر جمله ها هم فارسی هم ترکیش و میفهمه....از موقع هایی که میبینه لیوانش
و براش نبردم و یادم رفته سر شام یا نهار و میگم برو بیار براخودت و بدو بدو میره از کشووو میاره ...یا
آبمیوه گیری دستی و همش میاره و میگه آبی پوتی یعنی برام آب پرتغال بگیر مامان که خیلی دوستداره و
خیلی چیزای دیگه که یادم نمیاد...ولی هنووووز مامان میترسه کامل تو رو از پوشک بگیره نفسم والبته
آقای دکتر هم میگن برا آقا پسرا تا 28 ماهگی فرصت بدین و ماهم چنان منتظریم البته تو خونه بیشتر وقتا
آزادی و میبرمت دسشویی...از لاله پارک رفتنتم بگم که عاشق فضای بیرون و البته فقط محیط شهربازیش
هستی و وقتی مسیرمون لزونجا باشه بااااید ببریمت چون خودتو تو ماشین هلاک میکنی و همش میگی
مامان لالهههههههه و همش جیغ و داد و دست که یعنی میدونم کجاست و ب بریممممم..تا یادم نرفته
اینم بگم که دیروز نفس مامان یه شیطنت خطرناک کرد و مامان بابا رو ترسوند وقتی که مروارید قرمز تو
جغجغه سال قبلت و از تو گشو کمد و دراوردی و برا اینکه جلب توجه مامان کنی و نذاری مامان فیلم باران
که تازه شرو شده بود و ببینه فشار دادی تو بینییت و بعدشمممم نگم بهتره...منم که تو اینمواقع نمیتونم
خونسریمو حفظ کنم با گریه و داد زودی زنگ زدم ب بابا که شیفت بود بعدش خاله حمیده همسایه طبقه
بالا که دکتره تا بیاد ببینم چیکار میکنیم.. منم گریهههههههه....خلاصه اومدن و گفتن نترس و چیزی نیس
هنوز اولاشه و دستکاری نکنینم و ببریم اورزانس بیمارستان کودکان تا زودی درش بیارن وو بابا اومد وبردیم
و همون لحظه زوووود درش آوردن و شما تا من گریه نمیکردم و خاله نیومده بود صدات درنمیودداااا...فدای
گل پسر شیطونم بشم که بعضی موقع ها زیادی شیطون میشی و من و واقعا میترسونی...
خدا کنه دیگه ازین روزا تکرار نشه و همه نینیا سالم و سلامت باشن و گل پسر منم جزو اونا...خداروشکر
که بخیر گذشت و و نفسم صحیح و سالم داره بزرگ و بزرگتر و شیرینتر و خواستنی تر میشه ...
ازین روزای نفس چنتا عکس میذارم که تو سوز سرما و روزای برفی که بیشتر جاده ها بسته شده بود
ما نتونستیم جلو خودمون و بگیریم و تو خونه بمونیم عصرش رفتیم ائل گلی و فرداش کوه. که عکساشوو
میذارم....البته تکی هارو...فدای پسر جیگر و خوشتیپ خودم بشمممم...بگین هزارماشالاااا..
عکساتو ادامه مطلب....
فدات بشم که هر جا یذره برف هم باشه و ببینی با ذوق میگی مامااان بفففففف...