24ماهگی گل پسرم ماهان
زود گذشت نه؟همه دلنگرانیهای بارداری همه استرسها و دکتر رفتن ها همه دردهای دوران بارداری
زودگذشت نه؟همه شب بیداریها همه نگرانیهام و استرسهام درمورد شیر خوردنت همه ناله کردنهات موقع خوابیدن
زود گذشت نه؟ همه واکسن زدنهات و دردهاش همیشه میگفتم کاش میشد اصلا بهت واکسن نزنم
زود گذشت نه؟ همون ویروس لعنتی که اشک خودت و من رو دراورد همون که با هیچ دارویی تبت رو پایین
نمیاورد همون که پارسال از روزای اول عید شرو شدباسرخی چشمات تا چند هفته طول کشید وهرروز چندبار اسهال
میکردی و منم خون به دل میشدم یادته دردا وتبای شبونت که همش برای دندون دراوردنت بود و منم تب سنج بدست
بالا سرت و نگران که خدا نکرده تبت بیشتر نشه مخصوصا تب واکسن 18 ماهگیت.. خدا رو شکر که اینها رو
یادت نیست
زود گذشت نه؟ اولین تلاشات برا تحرک هرچه بیشترت ...اولین قدمهات بعد از تولد یک سالگی چه قدر ذوق زده
شده بودی یادت هست همه تلاشهات برای حرف زدن و تکرار کلمات ساده مثل آب و بابا مامان گفتنات
همه چیز زود گذشت هیچوقت نوزدهم فروردین ساعت 6صبح که اماده میشدم برم بیمارستان از ذهنم پاک نمیشه یادم
نمیره که باهات تو شکمم خداحافظی کردم و گفت تا چند ساعت دیگه میایی بغلم..
حالا دوسال گذشته و تو در خواب نازی و از امروز سه سالگی تو اغاز شده
زود گذشت مامان نه فکر میکردم راه درازی است فکر میکردم راه دشواری است اما سرانجامش پیشرفت و رشد تو
بود.. رسیدن به یک ماهان ششیطططون و دوست داشتنی
دوستت داریم تولدت مبارک روزی شاید نه خیلی دور این نوشته ها رو بخونی اما تا پدر نشی تا فرزندی نداشته باشی
نمیتونی بفهمی من چه حسی داشتنم ارزویم سلامتی تو و پیشرفت تو و داشتن روزهای شاد است..دوستت دارم نفسم
ماهانم...
گل پسر 2 ساله مامان
بقیه عکسا تو ادامه مطلب....
اینم چنتا از عکسای گل پسرم تو تولد 2 سالگیش که خودمونی بود وفقط خونواده خودمون و دعوت کرده بودم...اینم بگم اصلا یجا بند نمیشد جیقولم و همش نانای وخوشحالی میکرد که از عکسای قابل اپلود چنتاشو انتخاب کردم میذارم...
تا کیک نیومده یجا بند نشدم....
تا کیک و دیدم....
ببینم چه طعمیه...
به به چقده خوشمزستتتت...
فدای گل پسر شیطونم بشم که شمع کیکشم خودش فوت کرد و بنا بدلایل امنیتیو بی حجابی مامانش و ... عکس قابل اپلودی نداریم....
ایشالا تولد صدسالگیت وبا نوه هات جشن بگیری نفسم...