ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

عشق و نفسم ماهان

خدایی کن مـــــــــادر خوبــــــــــــــــــ

  تقدیم به ماردانی که گاهی زود خسته وکم تحمل میشن(مخصوص دوستا ی گلم) نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش. که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند. هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو. با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو. ... به هیچ کس امید نمی بندد جز تو... به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو... فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیت "یکّه شناس" است. اوج نیاز و بیچارگی اش را حسّ?می کنی؟ اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟ اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟ و تو... که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟ می شود کنارش نباشی و نمانی؟ آن هم زمانی...
12 بهمن 1392

21 ماهگی گل پسرم ماهان

..گل پسر مامان  تو اینروزای سردزمستون  که چنبارم سرماخورده و  اذیت شده خداروشکر از شیطنت نفسی چیزی کم نشده    و همچنان این داستان شیطنتای ما ادامه داره و بدجور مامان و سرگرم میکنه  از وقتایی که دست مامان و میگیره میبره اتاقش و میگه مامااااااااان  داااارت بادی(کارت بازی)..یا در در  و علیدا (علیسا) و تازکییا امیر هم اضافه شده که اسمشم کامل و واضح درست میگه مامان امییییییر... .فدای زبون شیرینت بشم که هنوز س  و ش و چنتا کلمه دیگه رو نمیتونی خوب تلفظ کنی و خیلی بامزه میگی وقتی میگم بگو سلام صببخیر میگی دلام دوبحییی...میگم بگو سیما میگی دیماااااااااگل پسر مامان دیگه طوطی شده ب...
4 بهمن 1392

آقا ماهان تو ماه محرم پارسال و امسال

عزیزم ماهانم وقتی عکساتی سال قبلت و میبینم  همش خدارو شکر میکنم که سالم و سلامت داری باهامون نفس میکشی و بزرگ میشی... چنتا عکس ماهان نفسی تو مراسم عاشورا تاسوعای سال 91 و 92...   عکسا تو ادامه مطلب....   فدای نفسیم بشم... که برا بار اول که دیدمراسم و کلی تعجب کرده بود و هرچی صداش میزدیم بزور نگامون میکرد زودی هم سینه زدن و یاد گرفت و با هر صدای نوحه ای زود دو دستی سینه میزد ....   ...
3 دی 1392

19 و 20 ماهگی گل پسرم ماهان

 گل پسرم فدای شیرین زبونیت بشم با اینکه کلمه ها رو پس و پیش میگی بقول خاله اینه هم دورانیه برا خودش... تو این روزایی که گذشت خیلی پیشرفت کردی و خیلی از کلمه هایی رو که قبلن نمیتونستی بگی و قشنگ تکرار میکنی و البته فک میکنم بخاطر فلش کارت هایی هست که باهاشون بازی میکنی و همش دست ما رو میگیری و میبری اتاقت تا باهات بازی کنیم و کارتا رو نشونت بدیم و شما با ذوق بگی... به حیوونایی مثل گاو فیل خرس روباه  با ذوق میگی اوهههه  یعنی ترسناکه البته گاو و میگی باووو به میمیون میگی میموووو...ماهی"  ماااا....گربه" میووو...کلاغ"  قاااا قاااا.....اردک . جوجه . کبوتر هم جوجو   وبه سوسک و مگس این چیزای هم جی جی آککک......
3 دی 1392

بازم دندون......(14...15 دندون)

جیگر مامان 4 روزه بدجور اسهال داره و روزی 5...6 بار.بمیرم برات..البته بقول دکترت چون خوب  میخوری و مایعات زیاد به بدنت میرسه و تب هم نداری و بیشتر بخاطر دندونای نیشت هست زیاد خطرناک نیس.......بوس بوس ...
28 آبان 1392

یک ونیم سالگی گل پسرم(17و 18ماهگی)

قربون پسرگلم برم که وقت آزادی نمیذاره برا مامانش تا بیاد زود زود وبلاگش و آپدیت کنه   دیگه فوقش ٢ساعت روزا میخابی که اونقد خسته میشم که خودمم بعد تو خابم میگیره فدای زبون شیرینت شم که اینروزا همش میخای حرف بزنی و خاستت و یجوری به بقیه برسونی حتی شده یا یه  کلمه و بقش هم ایی اییییی میکنی.... عاشق میو میو هستی و حتی تو تلوزیون هم ببینی خودت و هلاک میکیی چه  برسه بیرون که دیگه نگو  و یابد ببریمت دنبال پیشیی...ماشن سواری و کلا انی و دوستداری.. توپ بازی هم که جای خود داره و به هرچی شبیه توپ میگی بتی...فدای شیرین زبونیت بشم نفسممم از روز واکسنت بگم که خیلیی بد بود و خیلی اذیت شدی همه میگفتن سخته ول...
28 آبان 1392

برای پسری از جنس ناب عـشـــــــــــق!

مرد کوچک مادر فدای قدو بالایت خوب به حرفهای مادرت گوش کن حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست اما باید از همین بچگی ات برایت بگویم تا در آینده اماده باشی برای مرد شدن تو قرار است مرد خوبی شوی مرد خوب بودن کار سختیست اینکه قوی باشی اما مهربان صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی عزیز دل مادر تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی و بعد عشقت عشق چیز عجیبی نیست حسی است مثل موقع هایی که صدایم میکنی : مادر من میگویم : جان مادر و به همین مقدسیست عاشقی را کم کم خودم یادت می دهم لابه لای حروف الفبا و اعداد خودم عادتت می دهم ب...
27 مهر 1392

16 ماهگی نفسم

  خیلی شیرین شدی عزیزکم خیلی خواستنی شدی خواستنی تر بودی         وخاستنی ترترترترتر......... شدی خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود شیرینت این ماه هم با شیرین کاریهات و خوشمزگیهات تموم شد همش با خودم میگم حیف که داره این روزا تند تند میگذره با همه سختیهایی که داره و گاهی خستگیهایی که برام میمونه دوست دارم زمان متوقف بشه همیشه تو این روزها بمونم اما تو باید بزرگ بشی و بزرگ و من ........ راستی  یادگرفتی به بستنی میگی منمییی...ماما روهم  دیکه کامل یادگرفتیوهمش صدام میکینی و هر چقد میگی ماماااااااااا منم میگم بله و شما همشششش صدام میکنی و یه چیزایی میگی که متوجه نم...
10 شهريور 1392