ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

عشق و نفسم ماهان

بازم دندون......(14...15 دندون)

جیگر مامان 4 روزه بدجور اسهال داره و روزی 5...6 بار.بمیرم برات..البته بقول دکترت چون خوب  میخوری و مایعات زیاد به بدنت میرسه و تب هم نداری و بیشتر بخاطر دندونای نیشت هست زیاد خطرناک نیس.......بوس بوس ...
28 آبان 1392

یک ونیم سالگی گل پسرم(17و 18ماهگی)

قربون پسرگلم برم که وقت آزادی نمیذاره برا مامانش تا بیاد زود زود وبلاگش و آپدیت کنه   دیگه فوقش ٢ساعت روزا میخابی که اونقد خسته میشم که خودمم بعد تو خابم میگیره فدای زبون شیرینت شم که اینروزا همش میخای حرف بزنی و خاستت و یجوری به بقیه برسونی حتی شده یا یه  کلمه و بقش هم ایی اییییی میکنی.... عاشق میو میو هستی و حتی تو تلوزیون هم ببینی خودت و هلاک میکیی چه  برسه بیرون که دیگه نگو  و یابد ببریمت دنبال پیشیی...ماشن سواری و کلا انی و دوستداری.. توپ بازی هم که جای خود داره و به هرچی شبیه توپ میگی بتی...فدای شیرین زبونیت بشم نفسممم از روز واکسنت بگم که خیلیی بد بود و خیلی اذیت شدی همه میگفتن سخته ول...
28 آبان 1392

برای پسری از جنس ناب عـشـــــــــــق!

مرد کوچک مادر فدای قدو بالایت خوب به حرفهای مادرت گوش کن حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست اما باید از همین بچگی ات برایت بگویم تا در آینده اماده باشی برای مرد شدن تو قرار است مرد خوبی شوی مرد خوب بودن کار سختیست اینکه قوی باشی اما مهربان صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی عزیز دل مادر تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی و بعد عشقت عشق چیز عجیبی نیست حسی است مثل موقع هایی که صدایم میکنی : مادر من میگویم : جان مادر و به همین مقدسیست عاشقی را کم کم خودم یادت می دهم لابه لای حروف الفبا و اعداد خودم عادتت می دهم ب...
27 مهر 1392

16 ماهگی نفسم

  خیلی شیرین شدی عزیزکم خیلی خواستنی شدی خواستنی تر بودی         وخاستنی ترترترترتر......... شدی خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود شیرینت این ماه هم با شیرین کاریهات و خوشمزگیهات تموم شد همش با خودم میگم حیف که داره این روزا تند تند میگذره با همه سختیهایی که داره و گاهی خستگیهایی که برام میمونه دوست دارم زمان متوقف بشه همیشه تو این روزها بمونم اما تو باید بزرگ بشی و بزرگ و من ........ راستی  یادگرفتی به بستنی میگی منمییی...ماما روهم  دیکه کامل یادگرفتیوهمش صدام میکینی و هر چقد میگی ماماااااااااا منم میگم بله و شما همشششش صدام میکنی و یه چیزایی میگی که متوجه نم...
10 شهريور 1392

بازم دندون درد..

یکساعتی میشه متوجه شدم دندون نهم نفسم زده بیرون....(از پایین سمت چپ سومی) فدای نق زدنات بشم که فکر میکردم خابت میاد و بی حوصله ای....نگو گل پسرم داره درد دندون تحمل میکنه... .الانم نهارت و خوردی و لالا کردی  از بس خسته بودی...بوس بوس اینم بگم  عاشق هندونست  نفس من..اینم یه عکس از خوردن هندونه تو خونه مامان جون.... کدوم و بخورممممممم.... اهااااااان  فهمیدم....حملهههههههه         ...
1 مرداد 1392

15 ماهگی...وراه افتادن قند عسل

بالاخرهههه نفس مامان تونست بیشتر از دو سه قدم راه بره و خودش بتونه بایسته و بشینه....هوراااااا...               نمیدونم چرا میترسیدی و همش زود خسته میشدی همه میگفتن ساید یجوری افتادی زمین که ترسیدی و نمیخای زیاد راه بری منم زورت نمیکردم تا اینکه (١٢) شب قبل رسیدم مامان جون اینا به خونه که فرداش قرار بود باهم بریم خونشون شما البته با تشویقای مامان و ذوق اینکه زود برسی به ماشین زردت تونستی ٧ قدم خودت بیای طرف من که خیلی لحظه های خوبی بود البته منم داشتم فیلم میگرفتم ..اینقد خوشحال شدم که نگو..فدای قدمای کوچولوت بشم نفس..ایشالا قدمای بزرگ زندگیت و با سلامتی و خوشبختی برداری و ه...
1 مرداد 1392

بدون شرح...

اینم چنتا عکس از آقا ماهان پارسال و امسال  تو ماه فروردین ١٣٩١ و ١٣٩٢...هزار ماشاا...   عکسا تو ادامه مطلب... خدایا هزاران مرتبه شکر.... ...
11 تير 1392